سیاه و سفید
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفت:
-«بنویس! هرچی میخواهی بنویس! بد، زشت، احساسی، هیجانانگیز، دوستداشتنی، هی بنویس و پاک کن...»
چند دقیقه بعد صفحهی سفید کاغذ پر از علامت و حرف بود. چروک و خطخطی و کثیف. جای پاک کردنها و نوشتنهای مکرر رویش دیده میشد. کاغذ را گرفت. یک کاغذ سیاه به او داد و گفت:
-«بنویس. همانهایی که آنجا نوشتی، پاک کن، خطخطی کن...»
دختر گفت:«نمیشود استاد، روی برگه سیاه چیزی نوشته نمیشود!»
استاد چادرش را سر کرد و لبخند ملیحی زد. نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
حجاب واکسن مقابله با تیر نگاههای آلوده است... . آیا خود را واکسینه کردهای؟
فقط یک نگاه
درست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!
زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه میکرد اما مرد خونسردانه و بیتوجه به اشکهای جانسوز زن نشسته بود.
-«چرا میخوای طلاقش بدی؟»
وقتی این سؤال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفت:
-«عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش...»
عروسیشان در یک باغ بود. زنانه و مردانه. میگفت معشوقهی جدیدش دوست نزدیک همسرش است.
عفت؛ زن را توانا میسازد که باجستوجوی بیشتری عاشق خود را، یعنی کسی را که افتخار پدری فرزندان او را خواهد داشت، برگزیند. (ویل دورانت)
سلام.
خیلی جالب بود.
سلام ممنون بابت حضورتون
کپی مطالب مشکلی نداره فقط لطفا با ذکر منبع
سلام دوست عزیز
بابت مطالب زیباتون بهتون تبریک میگم
خوشحال میشم سری هم به سایت من بزنید
زیبایی ، آرامش ، تفاوت
www.IranDiscus.com